جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه روح: (تعداد کل: 31)
روح
(ع اِ) جان ج، اَرْواح مؤنث نیز می باشد (از منتهی الارب) (از آنندراج) جان (غیاث) (ترجمان علامه تهذیب عادل) (دهار) نفس (منتهی الارب) آنچه مایهء زندگی نفسهاست (از اقرب الموارد) روان بوعلی سینا گوید: [ خداوند ] مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید، یکی تن که او...
روح
(ع ص، اِ) جِ رَوْحاء، مؤنث اَرْوَح، یعنی آنکه میان دو پایش گشادگی داشته باشد (از اقرب الموارد) رجوع به اروح شود.
روح
[رَ] (ع مص) شبانگاه کردن و رفتن در آن رواح (مصادر زوزنی) شبانگاه رفتن نزد کسان (منتهی الارب) (از اقرب الموارد||) بوی یافتن رَوَح (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) در اقرب الموارد به این معنی ریح آمده: راح الشجر یراح ریحاً؛ وجد الریح - انتهی || سخت جستن باد...
روح
[رَ] (ع ص، اِ) جِ رائح (منتهی الارب) (اقرب الموارد) رجوع به رائح شود.
روح
[رَ وَ] (ع مص) فراخی و گشادگی میان هر دو پا در رفتن، غیر فحج که پیش پایها نزدیک و پاشنه ها دور نهاده رفتن است (منتهی الارب) (آنندراج) گشادگی گشادگی میان دو پا مقابل فَحَ ج (المنجد) فراخ نهادن پیش پاها از یکدیگر در گام زدن چنانکه پاشنه ها...
روح
(اِخ) قصبه ای در فوشنج (خراسان) بوده است رجوع به نزهه القلوب چ انگلستان ج 3 ص 152 و 153 و چ دبیرسیاقی ص 188 شود.
روح
(اِخ) ابن ابی بحر نام پدر حسین بن روح یکی از نواب اربعهء حضرت حجت رجوع به حسین بن روح و خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 214 شود.
روح
(اِخ) ابن اسلم باهلی بصری، مکنی به ابوحاتم وی از حمادبن سلمه روایت دارد (از تاج العروس).
روح
(اِخ) ابن جَناح شامی، مکنی به ابوسعد وی از مجاهد و این یک از ابن عباس روایت دارد (از تاج العروس) و رجوع به ابوسعد شود.
روح
(اِخ)( 1) ابن حاتم بن قبیصه بن مهلب ازدی از امرا و نیکوکاران و حاجب منصور عباسی بود مهدی بن منصور او را ولایت سند داد و سپس او را به بصره و پس از آن به کوفه منتقل کرد در زمان هارون الرشید به حکومت فلسطین گماشته شد و...
روح
(اِخ) ابن حارث بن اخنس انیس بن عمران از او روایت دارد (از تاج العروس).
روح
حضور داشت (از تاج العروس) « جابیه » (اِخ) ابن حبیب ثعلبی از صحابه است وی از ابوبکر صدیق روایت کرد و در.
روح
(اِخ) ابن زنباع بن روح بن سلامه الجذامی، مکنی به ابوزرعه حاکم فلسطین از قبل عبدالملک مروان، متوفی به سال 84 ه ق وی ،( به صفت علم و عقل متصف بود (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 158 ) زرکلی گوید: روح به گفتهء بعضی، جزو صحابه...
روح
(اِخ) ابن سیار، یا سیاربن روح بعضی او را از جملهء صحابه گفته اند (از تاج العروس).
روح
(اِخ) ابن صالح همدانی متوفی در 171 ه ق / 787 م در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت، ( سپس از طرف هارون بر صدقات بنی تغلب گماشته شد و سرانجام بدست آنان کشته گردید (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328.
روح
(اِخ) ابن عائذ محدث است و از ابی العوام روایت دارد (از تاج العروس).
روح
(اِخ) ابن عباده، علاء قیسی، مکنی به ابومحمد تابعی و محدث است ابن الندیم گوید: روح بن عباده فقیهی است از اصحاب حدیث، متوفی در بعد از 200 ه ق او راست: کتاب السنن (فهرست ابن الندیم) زرکلی آرد: روح بن عباده متوفی به سال 205 ه ق محدثی ثقه...
روح
(اِخ) ابن عبدالاعلی، مکنی به ابوهمام او را پنجاه ورقه شعر است (از الفهرست ابن الندیم) و رجوع به ابوهمام روح شود.
روح
(اِخ) ابن عبدالمؤمن بصری، مکنی به ابوالحسن مولای هذیل بود (از تاج العروس) ابن الندیم در الفهرست کتاب وقف التام را از تألیفات وی برشمرده است.
روح
(اِخ) ابن عبید شامی، مکنی به ابویحیی تابعی و محدث است.