جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رواء: (تعداد کل: 5)
رواء
[رَ] (ع ص) آب سیراب کننده (دهار) آب خوشگوار و سیراب کننده (از اقرب الموارد) ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده (منتهی الارب) الرواء من الماء؛ آب خوشگواری که در آن برای واردان سیرابی باشد آب بسیار سیراب کننده (معجم متن 1) - فرخی گوید: هر بند را کلیدی...
رواء
[رُ] (ع اِ) منظر (منتهی الارب) (آنندراج) دیدار (منتهی الارب) چهره روی سیما (ناظم الاطباء) : گر روا گشت بر اوباش جهان زرق جهان تو چو اوباش مرو بر اثر زرق و رواش ناصرخسرو فرخج کوری بدطلعتی چنانکه به است کلنج کیر خر مغ از او به روی و روای...
رواء
[رِ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر بندند ج، اَرْویه (منتهی الارب) ریسمانی که بدان بار بر شتر بندند (برهان قاطع) رسنی که با آن امتعه بر شتر بندند (از اقرب الموارد) ریسمانی که بدان متاع بر چهارپا بندند (از معجم متن اللغه ||) ریسمانی از ریسمانهای...
رواء
[رِ] (ع ص، اِ) جِ رَیّان (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) رجوع به رَیّان شود || جِ رَیّا مؤنث رَیّان (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) رجوع به رَیّا شود.
رواء
[رَ] (اِخ) چاه زمزم (منتهی الارب) (آنندراج) نامی است برای چاه زمزم (از معجم متن اللغه) اسمی است از اسامی زمزم (از معجم البلدان).