جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رزق: (تعداد کل: 7)
رزق
[رَ] (ع مص) دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را روزی (ناظم الاطباء ||) روزی دادن (مصادر اللغهء زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) رسانیدن خدای بسوی کسی روزی را (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ||) شکر کردن کسی را لغت ازدی است (آنندراج) (از اقرب الموارد) شکر...
رزق
[رَ] (ع اِ) روزی (منتهی الارب) (آنندراج) رجوع به رِزْق شود.
رزق
[رِ] (ع اِ) روزی (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء) هرچه از آن نفع بردارند (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) داخم و قوت یومیه (ناظم الاطباء) : بس قلم نیستم همی دانم رزق مقسوم و بخت مقدور است...
رزق
[رِ] (اِخ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومهء شهرستان بیرجند سکنهء آن 369 تن آب آنجا از قنات محصولات عمدهء آن ( غلات و میوه است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.
رزق
[رِ] (اِخ) دهی از دهستان بایک بخش حومهء شهرستان تربت حیدریه سکنهء آن 417 تن آب آنجا از قنات محصولات عمدهء آن ( غلات و میوه و پنبه است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.
رزق
( [رِ] (اِخ) عبدالله او راست: تفصیل و خیاطه الملابس للسیدات و در آن رسوم مصر را آورده است (از معجم المطبوعات ج 1.
رزق
[رِ] (اِخ) یا مدینه الرزق یکی از سرحدهای عجمیان در بصره پیش از آنکه نشان و حد پیدا کنند مسلمانان (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) یکی از سرحدات میان مسلمانان و کفار عجم در بصره بوده است (از معجم البلدان).