جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رج: (تعداد کل: 4)
رج
[رَ] (اِ) صف رسته رده رجه قطار (ناظم الاطباء) ردیف راسته رگه مردف (یادداشت مرحوم دهخدا) رژه : نه در بذل تو ذل امتناعست نه در بِرّ تو رجّ انتظار استمسعودسعد یک رج آجر و یک رج خشت؛ یعنی یک ردیف آجر یک ردیف خشت (یادداشت مرحوم دهخدا) از یک...
رج
[رَج ج] (ع مص) جنبانیدن (منتهی الارب) (آنندراج) (مصادراللغه زوزنی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان ترتیب عادل بن علی) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) جنبیدن سخت (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) بازداشتن (منتهی الارب) (آنندراج) بازداشتن کسی از کار (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) دروازه...
رج
[رَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب سکنهء آن 114 تن است آب آن از رودخانه و چشمه ( تأمین میشود محصولات آن غلات و بزرک است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4.