[بَ] (نف مرکب) که راه بندد کسی یا چیزی که راه را مسدود کند (فرهنگ نظام) سرراه گیرنده مانع عبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است نظامی (از رشیدی) راهزن( 1) (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4) کنایه از راهزن (رشیدی) (بهار عجم)...
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.