جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ذرق: (تعداد کل: 3)
ذرق
[ذَ] (ع اِ) پیخال. سرگین مرغ. (مهذب الاسماء). ریخ. (زمخشری). فضلهء طیر. چلغوز مرغ. روث طیور. (داود ضریر انطاکی).
ذرق
[ذَ] (ع مص) سرگین افکندن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). فضله افکندن طیور. سرگین اوکندن مرغ. (زوزنی). پیخال افکندن. ریخ زدن مرغ. اِذراق. || (اِ) بلغنی ذرق من قول؛ ای طرف. (مهذب الاسماء) (لغت نامهء اسدی).
ذرق
[ذُ رَ] (ع اِ) حندقوقا. حندقوقی. حباقی. سپست دشتی. آسپست دشتی. حندقوق. حندقوقی بری.(1) حندقوقای بستانی (؟) دیوسپست. دیوآسپست.(2) عرقضان. عرقصا. عرقصان. عریقصاء. عریقصان. عریقصانه و در ترجمهء صیدنهء ابوریحان آمده است: ذُرَق، ابوحنیفه گوید، نباتی است که به هیئت به گندناء کوهی مشابهت دارد بر سر نبات او وعائی...