جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دیلمی: (تعداد کل: 13)
دیلمی
[دَ لَ] (ص نسبی) منسوب است به دیلم که بلاد معروفی است (از انساب سمعانی ||) نام قومی است و گویند که قوم مذکور موی مجعد بسان زنجیر دارند (غیاث) (آنندراج) - موی دیلمی؛ فرخال سبط (یادداشت مؤلف ||) دیلمی وار چون دیلمیان چون دیلمی (یادداشت مؤلف) : خیل بنفشه...
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) از شعرا و علمای سابق بود و بعضی قزوینی اش شمرند و از تخلصش معلوم است، علی ای حال شاعری ماهر و خوش ( طبع بوده است (از مجمع الفصحاء ج 1 ص 218.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) احمدبن بویه دیلمی رجوع به احمدبن بویه شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) شیخ ابوالحسن دیلمی که ظاهراً اسم او چنانکه از شیرازنامه ص 99 استنباط میشود علی بوده از معاصران شیخ کبیر ابوعبدالله محمد بن خفیف متوفی بسال 371 ه ق بوده و تألیفی داشته در مشیخهء فارس یعنی در شرح احوال مشایخ عرفای آن مملکت و تألیفی...
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) علی بن جوزی در کتاب صفه الصفوه ج 4 ص 261 در ذکر برگزیدگان از عباد شام که گمنامند گوید: عابدی بوده است بنام دیلمی که در یکی از غزوات مسلمانان بدست رومیها اسیر و بدار آویخته شد و چون مسلمانان آن را بدیدند به رومیها حمله...
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) علی دیلمی عمادالدوله رجوع به عمادالدوله دیلمی و تاریخ ایران عباس اقبال شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) فیروز دیلمی رجوع به فیروز دیلمی شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) قابوس بن وشمگیر دیلمی رجوع به قابوس وشمگیر و تاریخ ایران عباس اقبال شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) کیکاووس بن اسکندربن شمس المعالی قابوس وشمگیر ملقب به عنصرالمعالی رجوع به کیکاووس بن اسکندر و عنصر المعالی و مجمع الفصحاء ج 1 ص 53 شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) ابوالحسن (یا ابوالحسین) مهیاربن مرزویه (متوفی بسال 428 ه ق شاعر معروف عرب زبان ایرانی الاصل که توسط سیدرضی از زردشتی بدین اسلام گروید ( 394 ه ق) مهیار دیلمی از نظر معانی شعری مبتکر و از جهت سبک قوی و استوار بود حر عاملی...
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) رجوع به حسن بن محمد و رجوع به حسن دیلمی شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) رجوع به حسن دیلمی حکیم در همین لغت نامه شود.
دیلمی
[دَ لَ] (اِخ) کوهی است مشرف به مروه (منتهی الارب) اصمعی در ذکر کوه شیبه گوید این کوه متصل به کوه دیلمی است و آن مشرف بر مروه است (از معجم البلدان).