جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دهم: (تعداد کل: 6)
دهم
[دَ] (اِ) غار و باهشتان (ناظم الاطباء) درخت و بوتهء غار است و آن را به عربی شجره الغار گویند و آن چوبی است که چون بسوزندش بوی خوش از آن آید (برهان) (آنندراج) و رجوع به دهمست شود.
دهم
[دَ] (ع اِ) عدد بسیار از هر چیز ج، دهوم || امر عظیم || بدی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج ||) کس، مایقال ای الداهم هو؛ کدام کس است او (ناظم الاطباء) خلق (منتهی الارب) (آنندراج ||) خلق، مایقال ای دهم الله هو؛ کدام خلق خداست او (ناظم الاطباء).
دهم
[دَ] (ع مص) فروگرفتن چیزی را به انبوه و به ناگاه رسیدن (منتهی الارب) (آنندراج ||) هجوم کردن خیل مر کسی را (از منتهی الارب) (آنندراج) ناگاه آمدن (المصادر زوزنی).
دهم
[دُ] (ع ص، اِ) جِ ادهم و دهماء (ناظم الاطباء) رجوع به ادهم و دهماء شود (|| اِ) سه شب از ماه (منتهی الارب) (آنندراج).
دهم
[دَ هُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) چیزی که در مرتبهء ده واقع شده باشد (ناظم الاطباء) عاشر (منتهی الارب) دهمین دهمی که در مرتبهء دهم است (یادداشت مؤلف)؛ عشر؛ دهم شدن (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).