[دَ زَ دَ] (مص مرکب) نفس زدن و نفس کشیدن (ناظم الاطباء) تنفس (ترجمان القرآن) فروبردن و برآوردن نفس : اگرچه دلم دید چندین ستم نخواهم زدن جز به فرمانْت دمفردوسی بزد یک دم آن اژدهای پلید تنی چند از آنها به دم درکشیدفردوسی سیه مژّه بر نرگسان دژم فروخوابنید...