[دَ مَ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی دردمند درد داشتن دردمند بودن || رنج آزار اندوه حزن (ناظم الاطباء) : گویند مرا چرا نخندی گریه ست نشان دردمندینظامی دردمندیّ من سوختهء زار و نزار ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست حافظ تألم؛ دردمندی نمودن (المصادر زوزنی) کمد، کمده؛...