جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خیف: (تعداد کل: 6)
خیف
[خَ] (ع اِ) کرانه || پوست پستان شتر و گاو و مانند آنها || کرانهء پستان شتر و گاو و مانند آنها || پوست پستان شتر ماده|| غلاف نرهء شتر || جای فروتر از درشتی کوه و بلندتر از مسیل آب || هر نشیب و بلندی در روی کوه (||...
خیف
[خَ یَ] (ع اِمص) فراخی غلاف نرهء شتر || فراخی خیف ناقه (|| مص) یک چشم ازرق و دیگری سیاه شدن اسب و مردم و جز آن (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خیف
[خی یَ/ خُیْ یَ] (ع ص، اِ) جِ خائف (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خیف
(ع اِ) جِ خیفه || جِ اخیف و خیفاء (منتهی الارب).
خیف
[خَ] (اِخ) سپیدی در کوه سیاه که پس کوه ابوقبیس است (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) - مسجدالخیف؛ مسجدی است در کرانهء منی (منتهی الارب).
خیف
[یِ] (اِخ) نام کیِف از ایالات معروف روس است (از ناظم الاطباء) رجوع به کیف شود.