جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خی: (تعداد کل: 5)
خی
[خَی ی] (ع مص) مصدر دیگر خواء (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) رجوع به خواء شود.
خی
[خَی ی] (ع اِ) قصد آهنگ (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خی
که خون و لعاب غلیظ بینی و دهن باشد (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) « خیم » و « خین » (اِ) مخفف.
خی
یادداشت مؤلف) ) «x» (اِ) نام حرف بیست و چهارم از حروف یونانی و نمایندهء ستارهء قدر بیست و دوم و صورت آن این است.
خی
(اِ) خیک مشک کیسه چرم و آوند پوستی برای حمل آب (از ناظم الاطباء) مخفف خیک است و آن اعم است از خیک سقایان و خیک ماست (از برهان قاطع) : می خورم تا چو نار بشکافم می خورم تا چو خی برآماسم ابوشکوربلخی بگشای بشادی و فرخی ای جان...