[خوَشْ / خُشْ] (ص مرکب)معطر عطردار (ناظم الاطباء) عاطِر طیّب عَبَق عابِق مطیَّب طیّب الرایحه عَطرالرایحه طیّبه (یادداشت بخط مؤلف) خوشبو : وز بر خوشبوی نیلوفر نشست چون گه رفتن فرازآمد بجسترودکی چون خط معشوق نیست تازه و خوشبوی از غم آنست سوکوار بنفشه رفیع الدین مرزبان فارسی خیز و...