[خوَدْ / خُ دْ] (نف مرکب) بینندهء خود باعُجب خودپرست خودخواه (یادداشت مؤلف) مغرور متکبر (ناظم الاطباء) : مشو خودبین که آن باشد هلاکت وز آن تیره بماند جان پاکتناصرخسرو نمی بینی که ابلیس است خودبین پدید آمد سزایش طرد و نفرینناصرخسرو هیچ خودبین خدای بین نبُوَد مرد خوددیده مرد...