جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خوا: (تعداد کل: 5)
خوا
[خَ] (اِ) گوشت باشد که بعربی لحم گویند (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
خوا
[خُ] (اِ) قوت (ناظم الاطباء) آنچه روز بدان گذرانند خوراک به اندازهء روز قوت لایموت (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج).
خوا
[خِ] (اِ) لذت چاشنی ذوق مزه (منتهی الارب) (از برهان قاطع) : و اما شکر در درون بی خوابی و مرارتی هست که اگر همه ( شکرها مردنیا بدو فرودهی همه بی خوا شود (از جنگ خطی مورخ 651.
خوا
[خَ] (ع اِ) خلو شکم از طعام (منتهی الارب ||) رعاف (منتهی الارب).
خوا
[خَ / خُ] (اِخ) از روزهای عربان منه: یوم خوا.