جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خلیفه: (تعداد کل: 11)
خلیفه
[خَلْ لی فَ] (ع ص) بسیارخلاف (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد): رجل خلیفه؛ مرد بسیارخلاف امرأه خلیفه؛ زن بسیارخلاف جماعه خلیفه؛ قوم بسیارخلاف (منتهی الارب).
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) ابن خیاط بصری از محدثان بود نام او ابوعمر بصری و ملقب به شباب است که بسال 240 ه ق درگذشت او صاحب طبقات می باشد (یادداشت بخط مؤلف).
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) ابن غالب، مکنی به ابوالیمان تابعی و محدث بود (یادداشت بخط مؤلف) رجوع به ابوالیمان شود.
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) ابن کعب، مکنی به ابوذبیان تابعی بود (یادداشت بخط مؤلف) رجوع به ابوذبیان خلیفه بن کعب شود.
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) رجوع به حاجی خلیفه شود.
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) نویسندهء عرب که نام پدر او محمود و خود مشهور به خلیفه بک بن محمود مصری است او از شاگردان رفاعه بک - در مدرسهء زبانهای خارجه و معلم مدارس مصری بود او راست: 1 - اتحاف الملوک الالبا بتقدم الجمعیات فی بلاد اروبا 2 اتحاف ملوک...
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) دهی است از دهستان شبانکارهء بخش برازجان شهرستان بوشهر، دارای 1500 تن سکنه آب آن از چاه و محصول آن ( غلات و خرما و هندوانه و شغل اهالی زراعت است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) کوهی است به مکه مشرف بر اجیاد (منتهی الارب).
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) شاعری است ترک و او راست: خسرو شیرین به ترکی.
خلیفه
[خَ فِ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد دارای 180 تن سکنه آب آن از چشمهء هورین و چاه و محصول آن غلات و لبنیات و پشم شغل اهالی زراعت و گله داری و زنان سیاه چادربافی راه مالرو و ساکنین از طایفهء ( خلیفه...
خلیفه
[خَ فَ] (اِخ) ابن عبدالواحد، مکنی به ابوعطا از تابعان بود (یادداشت بخط مؤلف) رجوع به ابوعطا خلیفه بن عبدالواحد شود.