جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خسته: (تعداد کل: 2)
خسته
[خَ تَ / تِ] (اِ) استخوان خرما و شفتالو و زردآلو و امثال آن (برهان قاطع) هسته( 1) (از ناظم الاطباء) عَجَم تکس تکسک تخم حب نواه (یادداشت بخط مؤلف) خذف؛ سنگریزه و خستهء خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا به چوبی فرصد؛ خستهء مویز خضعه؛ خرمابن رسته...
خسته
[خُ تَ / تِ] (اِ) بنوره دیوار و پی آن باشد (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).