جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خزر: (تعداد کل: 6)
خزر
[خَ] (ع مص) زیرک و فتان گردیدن (از منتهی الارب) (از تاج العروس ||) نگریستن بدنبالهء چشم، یقال: خزرالرجل اذا نظر بلحظ العین (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس).
خزر
[خُ] (ع اِ) جِ اَخزَر و خَزراء (منتهی الارب).
خزر
[خَ زَ] (ع مص) خرد و تنگ گردیدن چشم || شکستن چشم بینایی را خلقه || دیدن آن بگوشهء چشم (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) (منتهی الارب ||) بازکردن چشم و فروخوابانیدن آن || احول بودن یکی از دو چشم (از تاج العروس) (از لسان العرب) (منتهی الارب).
خزر
[خَ زَ] (اِخ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیز گویند (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات) ولف می گوید خزر نام ولایتی است در توران( 1) صاحب برهان قاطع می گوید: نام ولایتی است از ترکستان که مردم آنجا بسیار سفید می باشند و قُندُز...
خزر
[خُ زَ] (اِخ) ابن لوذان او شاعری از شاعران عرب بوده است (از منتهی الارب).
خزر
[خَ زَ] (اِخ) ابن یافث وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است بعضی ها نسب طایفهء خزر را به او می دهند رجوع کنید به تاریخ گزیده چ قزوینی ص 28.