جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خردی: (تعداد کل: 2)
خردی
[خُ] (حامص) بچگی کودکی طفولیت (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان ناصرخسرو بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن سعدی (بوستان) بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا...
خردی
[خُ] (اِ) مَرِق مَرِقه آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقانِ بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردیابوالعباس پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزویناصرخسرو.