جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خداش: (تعداد کل: 15)
خداش
[خِ] (اِخ) از اعلام است - ابوالخداش؛ گربه (ناظم الاطباء).
خداش
[خِ] (اِخ) بعضی ها نام او را ابن حصین بن الاصم بن عامربن رواحه بن حجربن عبدبن معیص بن عامربن لؤی القرشی عامر معروف به ابن بشیر آورده و بعض دیگر او را خراش (یعنی به راء بدل دال) ذکر کرده اند ابن کلبی میگوید: او را با پیغمبر صحبتی...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن ابی خداش مکی وی از مدرکین زمان پیغمبر بود ابوعامر عقدی از داودبن ابی هند از ایوب بن ثابت از صفیه دخت بحریه روایت میکند و میگوید: صفیه گفت: عم من از نبی تقاضای بخشش سینی ای کرد و ابن منده نیز آن را ذکر نموده است...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن بشربن خالدبن حرث، مکنی به ابویزید تمیمی و معروف به بعیث بصری وی از خطیبان و شاعران و بزرگان عرب است که بحدود چهل سال بین او و جریر مهاجاه بود و در ظرف این مدت یکی بر دیگری فائق نیامد و هیچ دو شاعر عرب چه...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن بشربن لبید ملقب به بعیث مجاشعی از خطباء و شاعران عرب بود جاحظ دربارهء او می گوید: وی اخطب بنی تمیم است؛ بشرط آنکه قناه از آنها گرفته شود (از اعلام زرکلی ج 1 ص 288 ) رجوع شود به موشح ص 164 و 165.
خداش
[خِ] (اِخ) ابن حُمَید وی از شاعران عرب بوده است (از منتهی الارب).
خداش
[خِ] (اِخ) ابن دحاح از مالک خبر منکری که بدو تعلق ندارد، روایت کرده است و از او نیز تمتام نقل حدیث نموده است او را از زمرهء بصریان آورده اند دارقطنی، خداش را از ضعفای راویان مالک ذکر کرده است و این بعد از آن است که حدیثی که...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن زُهَیربن ربیعه العامری از شاعران جاهلی و از اشراف و شجعان بنوعامر بود در اشعارش حماسه و فخر بر گذشته غلبه دارد ابوسعید سکری دیوان او را جمع کرده است او بحدود 50 سال قبل از هجرت درگذشت (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1) (ابن 108...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن سلامه او را ابن ابی سلامه نیز می گویند و آن قول ابن السکن است و نیز او را ابن ابی مسلمه و ابوسلمه السلمی و سلامی می گویند از کوفیان بشمار می آید و حدیث او را احمد و ابن ماجه و طبرانی در اوسط...
خداش
[خِ] (اِخ) ابن عیاش انصاری عجلی ابن اسحاق او را در جزء کسانی که به یمامه شهادت یافته اند، نام برده و ابن فتحون نیز این ( مطلب را استدراک کرده است (از اصابه قسم 1 ص 105.
خداش
[خِ] (اِخ) ابن عیاش عبدی، مکنی به ابومحل وی از تابعان بود.
خداش
[خِ] (اِخ) ابن قتاده بن ربیعه بن مطرف بن حارث بن زیدبن عبیدبن زید انصاری اوسی هشام بن کلبی و ابوعبیده می گویند: او ( واقعهء بدر را دید و در واقعهء احد بشهادت رسید (از اصابه قسم 1 ص 105.
خداش
( [خِ] (اِخ) ابن محمد وی نوادهء خداش الدارمی است (از لسان المیزان ج 2 ص 395.
خداش
[خِ] (اِخ) ابن مهاجر وی از ابن ابی عروبه نقل حدیث کرد و از او ابن بنت شرحبیل روایت حدیث نمود او شناخته نشد و لیکن حدیث او مستقیم است ابن ابی حاتم گفت: از او موسی بن ایوب نصیبی روایت کرده و نیز من از پدرم او را پرسیدم،...
خداش
[خِ] (اِخ) ابوسلامه وی از صحابیان بوده است رجوع به خداش بن سلامه شود.