جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خالی: (تعداد کل: 4)
خالی
(ع ص) تهی مقابل پر (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385 ) (فرهنگ نظام) پرداخته خِلْوْ (منتهی الارب) (دهار) خَلّی (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد) صِفر صَفِر صُفُر عِرو (منتهی الارب) : چون می خورم بساتگنی یاد او خورم وز یاد او نباشد خالی مرا ضمیر...
خالی
(اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند || دایی و خالو || پوشاک جامه لباس || کمان اَبرو || لوا و علم و رایت || شعله (ناظم الاطباء).
خالی
(ع ق) تنها : امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی( 1) و استادم را بخواند (تاریخ بیهقی) امیر برخاست و فرود شود « خالی نشستن » 1) - رجوع به ) ( سرای رفت و نشاط شراب کردی خالی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406.
خالی
(اِخ) حسن بیک وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است وفاتش بسال 1021 ه ق اتفاق افتاد و این بیت او ( راست: عشق خوبان وفاکیش ندارد سودی سر آن شوخ بگردم که جفاکیش بود (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2019.