جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خادمی: (تعداد کل: 4)
خادمی
[دِ] (حامص) عمل خادم کیفیت خادم خدمتکاری : بزیست و به آب خود بازآمد و در خادمی هزار بار نیکوتر از آن شد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ) ای حجت زمین خراسان بشعر زهد جز طبع عنصریت نشاید بخادمی ناصرخسرو.
خادمی
[دِ] (اِخ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 17 هزارگزی شمال باختری بافت، سر راه مالرو گوغر به بافت میباشد محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنهء آن 126 تن مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از چشمه است و محصول آنجا غلات و...
خادمی
[دِ] (اِخ) ابوسعید محمد بن محمد بن مصطفی بن عثمان الخادمی، از علمای قرن 12 هجری است از تألیفات اوست: 1- البریقه - المحمودیه فی شرح الطریقه المحمدیه و الشریعه النبویه 2- حاشیه علی درر الاحکام، شرح غرر الاحکام 3- خزائن الجواهر و مخازن الزواهر 4- رساله البسمله 5- مجمع...
خادمی
[دِ] (اِخ) شاعری است از اهل قزوین صادقی کتابدار در بارهء وی نویسد: نامرادی بود خدمتکار و سرتراش و شعر نیز می گفته است و در مجمع الخواص رباعیی از او در بیان عاشقی مولانا کسی و معشوقی گور کن اوغلی نقل شده است (ترجمهء مجمع الخواص ( ص 266.