جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حیل: (تعداد کل: 3)
حیل
[حَ] (ع اِ) قوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حول. (اقرب الموارد). توانائی. (غیاث). گویند لاحیل و لا قوه الا بالله. و این لغتی است در حول. || آب گردآمده در مغاک وادی. ج، احیال، حیول. || حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حیله....
حیل
[حَ] (اِخ) (یوم ال ...) از وقایع و روزهای عربان است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
حیل
[حِ یَ] (ع اِ) جِ حیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
محاربت نتوان کرد با قضا بحکم
مقاومت نتوان کرد با قدر بحیل.
عبدالواسع جبلی.
ای در کمند زلفک تو حلقهء فریب
وی در کمان ابروی تو ناوک حیل.سوزنی.
-علم الحیل؛ نیرنگ. نیرنجات. علم بقواعد حرکات و قوای محرکه(1). علم میکانیک. رجوع به الجماهر بیرونی شود.
-...
محاربت نتوان کرد با قضا بحکم
مقاومت نتوان کرد با قدر بحیل.
عبدالواسع جبلی.
ای در کمند زلفک تو حلقهء فریب
وی در کمان ابروی تو ناوک حیل.سوزنی.
-علم الحیل؛ نیرنگ. نیرنجات. علم بقواعد حرکات و قوای محرکه(1). علم میکانیک. رجوع به الجماهر بیرونی شود.
-...