جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حیز: (تعداد کل: 4)
حیز
(اِ) هیز. نامرد. ملوط. مخنث. (ناظم الاطباء). عباس اقبال در حاشیهء فرهنگ اسدی چنین آرد: در نسخهء نخجوانی آمده: هیز مخنث را و بغاء را گویند و حیز نیز گویند. اما بزبان پهلوی حرف حاء کم آید، و بزبان پهلوی دول را هیز گویند. و در نسخهء سعید نفیسی چنین...
حیز
[حَ] (ع مص) سخت راندن. || نرم راندن. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). این از اضداد و فعل آن از باب ضرب است. (منتهی الارب). || (اِ) حَیِّز به معنی مکان. (از اقرب الموارد). رجوع به حَیِّز شود.
حیز
[حَ زِ] (ع، اِ صوت) زجر است مرخر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).