جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حوالی: (تعداد کل: 4)
حوالی
[حَ لا] (ع اِ) پیرامون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرداگرد. ولی در فارسی بکسر لام متداول و معمول است. (بهار عجم) (نشریهء دانشکدهء ادبیات تبریز سال یکم شمارهء 3).
حوالی
[حَ] (از ع، اِ) پیرامون. گرداگرد. دامنه. اطراف. جوانب. نواحی. نزدیکی. (ناظم الاطباء). گرداگرد چیزی. بدان که لام این لفظ را کسره دادن و در آخر یای معروف خواندن بتصرف فارسیان است. زیرا که در حقیقت حوالی بفتح لام و در آخر الف مقصوره بصورت یا است و در استعمال...
حوالی
[حَ لی ی] (ع اِ) جِ حَولیّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به معنی اسب و گوسفند یک ساله. (مهذب الاسماء). رجوع به حولی شود. || (ص) رجل حوالی؛ مرد سخت حیله گر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
حوالی
[حُ لی ی] (ع ص) رجل حوالی؛ مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادهء قبل شود.