جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حقیر: (تعداد کل: 2)
حقیر
[حَ] (ع ص) خرده. (منتهی الارب). کوچک. محقر. اندک. ضد جلیل :
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر از منج.
منجیک.
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی. (گلستان). || پست. خسیس. رذل. بلایه. ذلیل. خوار. (منتهی الارب) (دهار). دون....
هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر از منج.
منجیک.
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی. (گلستان). || پست. خسیس. رذل. بلایه. ذلیل. خوار. (منتهی الارب) (دهار). دون....
حقیر
[حَ] (اِخ) محمد بن شیخ محمدافضل، ملقب به شیخ کمال الدین. از شعرای متأخر هندوستان و از مردم اللهآباد است. از اوست:
از عدم تا بعدم خوش سفری در پیش است
لیک در منزل هستی خطری در پیش است.
از عدم تا بعدم خوش سفری در پیش است
لیک در منزل هستی خطری در پیش است.