جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حقه: (تعداد کل: 4)
حقه
[حَقْ قَ] (ع ص) تأنیث حق. ثابت. راست. درست: مذاهب حقه. دعاوی حقه. || (اِ) بلای ثابت. و اخص است از حق و حقیقت. || حقیقت چیزی. || (مص) واجب گردیدن. واقع شدن بلاشک. (منتهی الارب). رجوع به حق شود.
حقه
[حِقْ قَ] (ع مص) حق. در سال چهارم پا نهادن شتربچه. (منتهی الارب). || پانهادگی شتربچه در سال چهارم. || (اِ) شترمادهء سه سالهء در چهارم شده. شتربچهء سه ساله که پا در چهار گذاشته باشد. ماده شتر بچهار سال درآمده. مایهء سه سالهء بچهار درآمده. ج، حقاق. صاحب کشاف...
حقه
[حُقْ قَ / قِ] (از ع، اِ) تحریفی از اوقیه و وقیه. || در اهواز مساوی است با 280 مثقال، و چهل حقه یک هندروت است. || امروز در عراق حقه، معادل است با 28282 لیور انگلیسی. (یادداشت مرحوم دهخدا). || حقه، یا حقهء وافور؛ ظرفی خرد به اندازهء سیبی...
حقه
[حَ قَ] (اِخ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومهء شهرستان سنندج. واقع در 51هزارگزی شمال خاوری سنندج و 5هزارگزی سراب سوره. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری که دارای 100 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج5).