جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حفیظ: (تعداد کل: 3)
حفیظ
[حَ] (ع ص) نعت فاعلی از حفظ. حافظ. (اقرب الموارد). نگاهبان. (مهذب الاسماء) (صراح). نگهبان. نگهدار. (مهذب الاسماء). نگاهدارنده. رقیب. || موکل. موکل بر چیزی. || یادگیرنده. از بر کننده. || چرانندهء گوسفندان و شتران. || کتاب حفیظ؛ لوح محفوظ.
حفیظ
[حَ] (اِخ) نامی است از نامهای خدای تعالی، یعنی آنکه از علم او چیزی غائب نیست. (آنندراج).
حفیظ
[حَ] (اِخ) شاعری از مردم اصفهان. او بزمان عالم گیر بسیاحت هند رفته است و بیت ذیل از اوست:
کی از فنای تن ز تو کس دور می شود
شمع از گداختن همگی نور میشود.
(از قاموس الاعلام ترکی).
کی از فنای تن ز تو کس دور می شود
شمع از گداختن همگی نور میشود.
(از قاموس الاعلام ترکی).