جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسود: (تعداد کل: 2)
حسود
[حَ] (ع ص) بدخواه. (دهار). رشکور. رشک آور. رَشگن. رشگین. بدخواه و کینه رو. (مهذب الاسماء). بدسگال. (تاریخ بیهقی). تنگ چشم. رشک بر. آنکه زوال نعمت کسی را تمنی کند. صاحب حَسد. کینه ور. بسیاررشگن. حاسد. رشکناک. غیور. کرمو (در تداول عوام). ج، حُسد، حُسّاد، حُسود :
چون ببینم ترا ز...
چون ببینم ترا ز...
حسود
[حُ] (ع مص) بد خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تمنی کردن زوال نعمت کسی را. تمنی کردن نعمت و فضیلت کسی را یا زوال آن را از وی.