جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حریر: (تعداد کل: 5)
حریر
[حَ] (ع اِ) ابریشم. (اختیارات بدیعی) (تحفهء حکیم مؤمن) (منتهی الارب). مستخرج از قز پس از تنقیهء آن و خروج کرم و آنچه از قز گیرند پس از خبه کردن کرم در آفتاب و جز آن. ابن ماسه گوید: آنگاه که کرم ابریشم بر خویش تنید و کار تنیدن به...
حریر
[حَ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش کرند به قصرشیرین. دامنه و سردسیر است و 28 تن سکنهء مسلمان دارد. زبانشان کردی و فارسی است. آب از سراب محلی و محصول آن غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات، انگور، توتون، چغندر قند و مختصر میوه جات و شغل اهالی زراعت و...
حریر
[حَ] (اِخ) نام اسپ میمون بن موسی مری. (تاج العروس).
حریر
[حُ رَ] (اِخ) یکی از علمای موسیقی، استاد اسحاق بن ابراهیم موصلی.
حریر
[حَ] (اِخ) نام کوهی سیاه، ظاهراً در دیار عوف بن عبدبن ابی بکر.