جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حرمی: (تعداد کل: 12)
حرمی
[حَ رَ می ی] (ع ص نسبی) منسوب است به حرم الله از حیث ولادت یا اقامت بدانجا. (سمعانی). و بعضی گفته اند منسوب به حرم مکه چون از غیر نوع آدمی باشد: ثوب حرمی.
حرمی
[حِ می ی] (ع ص نسبی) منسوب به حرم مکه یا مدینه چون از نوع آدمی باشد: رجل حرمی.
حرمی
[حَ ما] (ع اِ) حَرْمی والله؛ به معنی اما والله است؛ یعنی سوگند با خدای.
حرمی
[حَ ما] (ع ص) نعت است از حِرام. ج، حَرامی، حرام.
حرمی
[حَ رَ] (ع اِ) سجاده. احرامی در تداول فارسی.
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) ابن الهیثم. ابن الجوزی شعری از عمر بن عبدالعزیز را بوسیلهء او نقل کرده است. (سیرهء عمر بن عبدالعزیز ص226).
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) ابن حفص، مکنی به ابوعلی. تابعی است.
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) ابن عماره بن ابی حفصه، مکنی به أبی روح. تابعی است. مقاتل بن سلیمان از وی نقل کند. (وفیات الاعیان ابن خلکان ج2 ص233).
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) ابوعثمان الحرمی. ابن عبدربه داستانی از مجلس بحث و مفاخرهء میان معاویه و عده ای از بنی هاشم را از او نقل کرده است. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج4 ص91 شود.
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) احمدبن محمد بن اسحاق بن ابی خمیصه.
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) عبدالله بن یزید، مکنی به ابوقلابه. مستوفی او را در عداد تابعان شمرده گوید به سال 104 ه . ق. در شام نماند. (تاریخ گزیده ص246).
حرمی
[حَ رَ] (اِخ) عمارهء عتکی. محدث و ثقه است.