جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه حرس: (تعداد کل: 8)

حرس

[حَ] (ع مص) حِراست. حَرْز. نگاهداری. محافظه. نگهبانی کردن. (غیاث) :دیگر که خود رفتی [ یعنی یعقوب بن لیث ]بیشتر به جاسوسی و حرس داشتن اندر سفرها. (تاریخ سیستان). || دزدیدن. (منتهی الارب).

حرس

[حَ] (ع اِ) روزگار. دهر. (منتهی الارب). زمانه. زمانهء دراز. ج، اَحْرُس. اَحراس. (مهذب الاسماء) :
هر دو را ضم کن و خطی بفرست
تا برآسایم از گرانی حرس.سوزنی.

حرس

[حَ رَ] (ع مص) دیر زیستن. (منتهی الارب).

حرس

[حَ رَ] (ع اِ) جِ حارس. جِ حَرَسی. نگاهبانان درگاه سلطان. (منتهی الارب). رقیبان. پاسبانان. || در فارسی بجای مفرد نیز بکار رفته است. پاسبان. رقیب :
هر زمانش از رشک و غیرت پیش و پس
صدهزاران پاسبان است و حرس.مولوی.
رفت در سگ ز آدمی حرص و هوس
تا شبان شد یا شکاری...

حرس

[حُرْ رَ] (ع ص، اِ) جِ حارس. (منتهی الارب).

حرس

[حُ] (اِخ) نام دو کوه است به بلاد بنوعامربن صعصعه و مجموع آن دو را حرسان گویند. (منتهی الارب).

حرس

[حَ رَ] (اِخ) نام قریه ای است در جانب شرقی مصر. (سمعانی). و بعضی گفته اند نام محله ای است به مصر. (معجم البلدان).

حرس

[حَ] (اِخ) یکی از آبهای بنی عقیل و بقولی به معنی حل است در شعر زهیر.
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.