جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حرامی: (تعداد کل: 8)
حرامی
[حَ] (حامص) حرمت. ناروائی.
حرامی
[حَ ما] (ع ص، اِ) جِ حَرْمی.
حرامی
[حَ] (ص نسبی) منسوب به جد اعلی، یعنی حرام انصاری. (سمعانی).
حرامی
[حَ می ی] (ع ص، اِ) دزد راه زن. دزد قاطع طریق. دزد بیابانی. راهزن. (شرفنامهء منیری). رهزن : گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس. (گلستان). و حکما گویند: چار کس از چار کس بجان برنجند، حرامی از سلطان، دزد از پاسبان و فاسق از...
حرامی
[حَ] (اِخ) عیسی بن مغیره. از شعبی روایت دارد، و ثوری از وی، و منسوب است به حرام خطه ای از کوفه و جد ایشان حرام بن سعدبن مالک تمیمی است. (معجم البلدان).
حرامی
[حَ] (اِخ) قاسم بن علی بن محمد بن عثمان حریری. صاحب مقامات است و از اهل میشان بصره است.
حرامی
[حَرْ را] (اِخ) محمد... بن حفص. محدث است. (منتهی الارب).
حرامی
[حَرْ را] (اِخ) موسی بن ابراهیم. محدث است. (منتهی الارب).