جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حدس: (تعداد کل: 6)
حدس
[حَ] (ع مص) شتافتن. (منتهی الارب). سرعت. (کشاف اصطلاحات الفنون). بشتاب رفتن. || الرمی، و منه الحدس و هو الظن. (معجم البلدان). حدس بسهم؛ به تیر زدن. تیر زدن. (منتهی الارب). || غلبه کردن در انداختن کسی را. || فروخوابانیدن. افکندن. بیفکندن. (تاج المصادر بیهقی). || پاسپر نمودن. یقال: حدسته...
حدس
[حَ دَ] (اِخ) لغتی است در عدس(1) و آن نام قومی است بزمان سلیمان نبی که بر استران درشتی کردندی و استران بشنیدن ذکر آنان گریختندی، تا آنجا که کلمهء حدس، زجر گردید استران را. (منتهی الارب).
(1) - عدس نیز نام مردی یا قومی است در عهد سلیمان نبی. (منتهی...
(1) - عدس نیز نام مردی یا قومی است در عهد سلیمان نبی. (منتهی...
حدس
[حَ دَ] (اِخ) نام شهری بشام. و مردم آن قومی از لخم بودند. (معجم البلدان).
حدس
[حُ دُ] (اِخ) یوم ذی حدس؛ نام یومی (حرب و جنگی) از ایام عرب است. (معجم البلدان از خط ابوالحسین بن الفرات).
حدس
[حَ دَ] (اِخ) بطنی است از خولان. (سمعانی).
حدس
[حَ دَ] (اِخ) ابن اریش لخمی قحطانی. جدی جاهلی است، و بنی وائل ذریهء اویند. (اعلام زرکلی ص214 از نهایه الارب صص191 - 192).