جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حدث: (تعداد کل: 4)
حدث
[حَ دُ / دِ] (ع ص). مرد بسیارسخن. پرسخن. || خوش سخن. (منتهی الارب).
حدث
[حِ] (ع ص) حَدِث. (منتهی الارب). همسخن: حدث ملوک؛ صاحب حدیث پادشاهان. قصه گوی و هم سخن آنان. هوحدث الملوک اذاکان صاحب حدیثهم و سمیرهم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). حدث نساء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)؛ آنکه با زنان بسیارسخن باشد.
حدث
[حَ دَ] (ع اِ) مرد جوان. (منتهی الارب). جوان. مردم جوان. ج، اَحداث. (منتهی الارب). برنا : شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی بگرفتند. (گلستان). || حدث السن؛ نوجوان. حدیث السن. || سرگین. فضله. براز. نجاست. عذره. پلیدی. غائط. (اقرب الموارد) :
باد اگر چه خوش آمد و دلکش
از...
باد اگر چه خوش آمد و دلکش
از...