جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حجیز: (تعداد کل: 1)
حجیز
[حِ] (اِخ) ممالهء حجاز. رجوع بحجاز شود :
چنین داد پاسخ که اندر حجیز
ورا دزد برده ست بی مر جهیز.فردوسی.
بهند آمدم بعد از آن رستخیز
وز آنجا براه یمن تا حجیز.سعدی.
تا خود کجا رسد بقیامت نماز من
من روی در تو و همه کس روی در حجیز.
سعدی.
شاهدان میکنند خانهء زهد
مطربان میزنند راه حجیز.سعدی.
چنین داد پاسخ که اندر حجیز
ورا دزد برده ست بی مر جهیز.فردوسی.
بهند آمدم بعد از آن رستخیز
وز آنجا براه یمن تا حجیز.سعدی.
تا خود کجا رسد بقیامت نماز من
من روی در تو و همه کس روی در حجیز.
سعدی.
شاهدان میکنند خانهء زهد
مطربان میزنند راه حجیز.سعدی.