جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حجره: (تعداد کل: 7)
حجره
[حُ رَ] (ع اِ) رجوع به حجره شود.
حجره
[حَ رَ] (ع اِ) ناحیهء سرای. ج، حجر. حجرات. حواجر، یقال للرجل اذا کثرماله انتشرت حجرته، و فی المثل یربض حجرهً و یرتعی وسطاً.
حجره
[حَ جَ رَ] (ع اِ) یکی سنگ. ج، احجار، حجاره.
حجره
[حَ جَ رَ] (ع ص) ارض حجره، زمین بسیار سنگ. سنگلاخ.
حجره
[حَ رَ] (اِخ) نام بلده ای به یمن. (معجم البلدان). قصبه ای است به یمامه (مهذب الاسماء). شاید بنو حجره بدان منسوب باشند. (صبح الاعشی ج1 ص335 و 334).
حجره
[حُ رَ] (ع اِ) پاره ای زمین دیوار در کشیدهء مسقف. پاره ای از زمین. (دهار). ج، حُجَر، حُجرات، حُجَرات و حُجُرات. || در تداول فارسی زبانان، اطاق طلبه در مدرسه. || دکان تاجر. || هریک از خلوتهای حمام: حمامی دارای ده حجره. || خانهء خرد(1). (منتهی الارب). خانه. اتاق....
حجره
[حُ رَ] (اِخ) جایی است که در میان سیاه چال واقع بود و ارمیای نبی را آنجا حبس نمودند. (ارمیا 37:16، قاموس کتاب مقدس).