جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حتم: (تعداد کل: 2)
حتم
[حَ] (ع مص) واجب کردن. (ترجمان القرآن) (دهار) (زوزنی) (تاریخ بیهقی). واجب کردن کار بر کسی. (منتخب). || قضاء. حکم کردن. قضا راندن. || محکم بکردن کار. (تاریخ بیهقی). محکم کردن. استوار کردن.
حتم
[حَ] (ع ص) ساده. بی آمیغ. بحت. محت. صرف. و بدین معنی مقلوب محت است. || قضا. ج، حُتوم. || واجب. ناگزیر. لازم. چیزی که بجا آوردن آن واجب باشد: الوتر لیس بحتمِ کالصلوه المکتوبه (حدیث). (منتهی الارب).