جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حبور: (تعداد کل: 4)
حبور
[حَبْبو] (ع اِ) بچهء حباری. بچهء شوات. جوجهء هوبره. چوزهء چرز. جِ حبابیر. (منتهی الارب).
حبور
[حُ / حَ] (ع ص، اِ) جِ حبر. دانایان. || آثار نعمت. || امثال. نظائر.
حبور
[حُ] (ع مص) حَبر. حَبَر. حَبْرَه. شاد شدن. (غیاث). شادمانه شدن. (زوزنی). شادمانی کردن. (دهار). || شاد کردن. (غیاث). شادمانه کردن. حبر. (ترجمان القرآن). و رجوع به حبر شود.
حبور
[حُبْ بو] (ع مص) شادی. (ادیب نطنزی) : ابتدا سه شبانروز ایام و لیالی متواتر و متوالی به حبور و سرور جشن و سور داشتند. (جهانگشای جوینی). بدین سیاقت و هیئت با فنون حبور و سرور هفته ای جشن و سور بود. (جهانگشای جوینی). || فراخی عیش.