جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جیش: (تعداد کل: 8)
جیش
[جَ] (ع اِ) حشم و یاری گران. (منتهی الارب). || لشکر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). جُند. (اقرب الموارد). ج، جیوش. (منتهی الارب) :
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پرّی و بسیاری.
منوچهری.
از گرد جیش خسرو وز خون وحش صحرا
مشکین زره قبایش رنگین سپر قذالش.
خاقانی.
خنجر...
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پرّی و بسیاری.
منوچهری.
از گرد جیش خسرو وز خون وحش صحرا
مشکین زره قبایش رنگین سپر قذالش.
خاقانی.
خنجر...
جیش
[جَ] (اِخ) ذات الجیش؛ وادیی است نزدیک مدینه و آنرا اولات الجیش نیز گویند. در آن وادی عقد ام المؤمنین عایشه (رض) گسیخت. (منتهی الارب).
جیش
(ع اِ) نبات شنبلید که حلبه باشد. (منتهی الارب). گیاهی است دراز که آنرا بفارسی شلمیز گویند. (از اقرب الموارد).
جیش
(اِ) در تداول عامه و همچنین در زبان کودکان، شاش. بول.
جیش
[جَ] (اِخ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. گرمسیری. سکنه 100 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفهء سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
جیش
[جَ] (اِخ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در جنوب راه ویس به نفت سفید. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج6 شود.
جیش
[جَ] (اِخ) ابن نجاح. از حکام بنی نجاح است که پس از سعیدبن نجاح در سال 482 ه . ق. امارت زبید یافت و تا 498 ببود. وی سومین حکمران آل نجاح است. (طبقات سلاطین اسلام ص 82).
جیش
[جَ] (اِخ) ابن خمارویه بن احمدبن طولون، مکنی به ابوالعساکر. سومین حکمران بنی طولون است که از سال 282 تا 283 ه . ق. در مصر و شام حکومت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 58).