جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جی: (تعداد کل: 4)
جی
(ع فعل) مخفف جی ء [ جِءْ ]، فعل امر از جاء یجی ء. بیا. بیا :
چشم چون نرگس فروبندی که جی
هین عصایم کش که کورم ای اخی.مولوی.
چشم چون نرگس فروبندی که جی
هین عصایم کش که کورم ای اخی.مولوی.
جی
[جَ / جَی ی] (اِخ) لقب اصفهان در قدیم یا دهی است در آن. مجدالدین گوید جوهری غلط فاحشی مرتکب شده آنجا که گوید: دراهم زائفات ضرب جیات ای ضرب اصفهان پس وی جی را بصیغهء جمع آورده است به اعتبار اجزاء آن و درست آن ضربجیات است و ضربجی...
جی
[جی ی] (اِخ) وادیی است میان مکه و مدینه. (منتهی الارب).
جی
[جَ] (اِخ) دهی است در حوالی شهرری. (انجمن آرای ناصری). یکی از قرای خالصهء تهرانست و طرف غربی شهر بمسافت نیم فرسنگ تقریباً واقع. (مرآت البلدان 4:346). این قریه اکنون از طرف باختر بشهر تهران متصل است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج1).