جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جوشن: (تعداد کل: 7)
جوشن
[جَ / جُو شَ] (اِ) خفتان. (مهذب الاسماء). سلاحی باشد غیر زره چه زره تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگهء آهن هم باشد. (برهان) (آنندراج). معرب آن هم جوشن است. (حاشیهء برهان چ معین) :
بپوشید تن را بچرم پلنگ
که جوشن نبد آنگه آئین جنگ.فردوسی.
بکشتند چندان که روی...
بپوشید تن را بچرم پلنگ
که جوشن نبد آنگه آئین جنگ.فردوسی.
بکشتند چندان که روی...
جوشن
[شَ] (اِ) سلاحی است. (برهان). رجوع به مادهء قبل شود.
جوشن
[جَ شَ] (ع اِ) سینه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (برهان). || میانهء شب یا اول آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). دل شب یعنی نصف شب. (برهان). ج، جَواشِن. || زره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
جوشن
[جَ شَ] (اِخ) کوهی است مشرف به حلب و در مغرب آن قرار دارد. در دامنهء این کوه مقابر و مشاهدی است از شیعه. شعراء حلب از آن بسیار یاد کرده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
جوشن
[جَ شَ] (اِخ) طایفه ای از بنی سعد. (صبح الاعشی ج 1 ص 333).
جوشن
[جَ شَ] (اِخ) (ذوال ...) نام صحابی است پدر شمر و او در عرب اول کسی است که جوشن پوشیده بود یا آنکه او را کسری جوشن داده بود یا آنکه سینه اش برآمدگی داشت. (آنندراج). رجوع به ذوالجوشن شود.
جوشن
[جَ شَ] (اِخ) ابن منظوربن بعجه. کسی است که عرب در کرم و شجاعت به وی مثل زنند. (صبح الاعشی ج 1 ص 333).