جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جمیل: (تعداد کل: 6)
جمیل
[جَ] (ع اِ) پیه گداخته. ج، جملاء. (منتهی الارب). || (ص) خوب صورت نیکوسیرت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زیبا. نیکوروی.
جمیل
[جُ مَ] (ع اِ) نام پرنده ایست. (اقرب الموارد). بلبل. (منتهی الارب). ج، جِمْلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
جمیل
[جَ] (ع اِ) ابوجمیل، کنیهء تره و سبزی است. (منتهی الارب). کنایه از سبزی است زیرا که موجب زینت و آرایش خوراک و سفره است. (از اقرب الموارد).
جمیل
[جَ] (اِخ) درب جمیل، دربندی است ببغداد. (منتهی الارب).
جمیل
[جَ] (اِخ) لقب اردشیربن اردشیر. (حبیب السیر چ خیام ج1 ص231). رجوع به اردشیر شود.
جمیل
[جَ] (اِخ) ابن عبدالله بن معمر. از مشاهیر شاعران عرب است که بسال 83 ه . ق. درگذشت. (حبیب السیر چ خیام ج2 ص158).