جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جلا: (تعداد کل: 2)
جلا
[جَ] (از ع، اِ) سرمه که جلا میدهد بصر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). جِلاء. (اقرب الموارد) :
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود.سعدی.
- روغن جلا؛ از تربانتین و پاره چیزهای دیگر کنند.
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود.سعدی.
- روغن جلا؛ از تربانتین و پاره چیزهای دیگر کنند.
جلا
[جَلْءْ] (ع مص) کشتی گرفتن و انداختن مرد را بر زمین. (از اقرب الموارد). || انداختن جامه را. (ازاقرب الموارد) : جَلَأَ بثوبه؛ انداخت جامه را. (منتهی الارب). رجوع به جلاء و جلاءه شود.