جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جزر: (تعداد کل: 11)
جزر
[جَ زَ] (ع اِ) آداک. (منتهی الارب). آداک و جزیره. (ناظم الاطباء). زمین که آب دریا از آن بازمیگردد. مانند جزیره. (از تاج العروس) (از متن اللغه). زمینی که مد آب دریا از آنجا بازمیگردد. (از اقرب الموارد). || گوسفند فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). هر حیوانی...
جزر
[جَ زَ / جِ زَ] (معرب، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است. و بکسر جیم نیز آمده است. (منتهی الارب). بیخ معروفی است که آنرا میخورند و معروف و اصل آن فارسی و بکسر جیم هم آمده. (تاج العروس) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و سرخ...
جزر
[جَ] (ع مص) بریدن. (غیاث اللغات از صراح و منتخب و قاموس) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس). بریدن چیزی. (از ذیل اقرب الموارد). بریدن و این معنی اصلی است. (از متن اللغه). || پوست باز کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). || شتر کشتن. (صراح و منتخب و...
جزر
[جُ زَ] (اِ) گزر. زردک. (یادداشت مؤلف).
جزر
[جَ زِ] (ع ص) اکول. (از ذیل اقرب الموارد). بسیارخوار. پرخور.
جزر
[جُ زُ] (ع اِ) جِ جَزور، بمعنی شتر یا بخصوص شتر کشتنی. ج، جُزُرات. (از تاج العروس). || جِ جزیره. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جزیره شود.
جزر
[جُ زُ] (اِخ) ارخبیل. نام مجمع الجزائر خاصی است از بحر متوسط. این سرزمین از اولین بلادی است که در آن نقود و مسکوک رواج یافت. رجوع به النقود العربیه ص 87 و کلمهء ارخبیل در همین لغت نامه شود.
جزر
[جَ] (اِخ) دهی است به اصفهان. (منتهی الارب).
جزر
[جَ] (اِخ) موضعی است به بادیه و وصف آن در شعری که صاغانی نقل کرده آمده است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). در ابیات زیر ذکر این موضع آمده است :
سرت بی فتلاءالذراعین حره
الی ضوء نار بین فرده فالجزر
سرت ما سرت من لیلها ثم عرست
الی کلفی لایضیف و لایقری.
اسماء بنت...
سرت بی فتلاءالذراعین حره
الی ضوء نار بین فرده فالجزر
سرت ما سرت من لیلها ثم عرست
الی کلفی لایضیف و لایقری.
اسماء بنت...
جزر
[جَ] (اِخ) ناحیه ای است به حلب. (منتهی الارب). ناحیه ای است به حلب شامل چندین قریه. و حمدان بن عبدالرحیم طبیب در آنجا ساکن گشت و سپس به ارثاث منتقل شد و ابیات زیر را در وصف جزر سرود :
یا حبذا الجزر کم نعمت به
بین جنان ذوات افنان
بین جنان...
یا حبذا الجزر کم نعمت به
بین جنان ذوات افنان
بین جنان...