جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جذبی: (تعداد کل: 2)
جذبی
[جَ] (اِخ) جذبی خلف شاه قلیخان. اصلش از اکراد حوالی بغداد است به هندوستان رفته و در آنجا بشجاعت مشهور شده است. وی طبع خوشی داشت و ابیات زیر از اوست:
من آن نیم که بقاصد دهم نشانهء خویش
که سازدش ز پی مدعا بهانهء خویش.
بود در دست او دل از نگاه...
من آن نیم که بقاصد دهم نشانهء خویش
که سازدش ز پی مدعا بهانهء خویش.
بود در دست او دل از نگاه...
جذبی
[جَ] (اِخ) نام شاعری است از اهالی خوانسار و این بیت از اوست:
جز درد تو در جهان ندیدم
یاری که دلی دور [ درو ] توان بست.
(از قاموس الاعلام ترکی).
جز درد تو در جهان ندیدم
یاری که دلی دور [ درو ] توان بست.
(از قاموس الاعلام ترکی).