جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جدلی: (تعداد کل: 5)
جدلی
[جَ دَ] (ص نسبی) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. (ناظم الاطباء). پیکارکش. (یادداشت مؤلف). || آنکه بسیار جدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل. مرد جدال. (یادداشت مؤلف). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری ببحث و...
جدلی
[جَ دَ] (ع ص نسبی) منسوب به جدیله. که نام دختر سبیع بن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است. (از منتهی الارب) (شرح قاموس). و رجوع به صبح الاعشی ج1 ص337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده،...
جدلی
[جَ دَ] (اِخ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویه بن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبه بن عمروبن الخزرج، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است. رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس... در همین لغت نامه شود.
جدلی
[جَ دَ] (اِخ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیلهء قیس عیلان. او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست ه . ق. درگذشت. رجوع به لباب الانساب شود.
جدلی
[] (اِخ) مکنی به ابوعبدالله و از تابعین است. رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.