جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جبریل: (تعداد کل: 7)
جبریل
[جَ] (اِ) لغتی است در جبرئیل. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به جبرئیل شود.
جبریل
[جَ رَ یِ] (اِخ) نام فرشتهء وحی. لغتی است در جبرئیل. (منتهی الارب). رجوع به این کلمه شود.
جبریل
[جَ بَ رَ] (اِ) لغتی است در جبرئیل. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع بکلمهء مزبور شود.
جبریل
[جِ] (اِخ) لغتی است در جبرئیل. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به جبرئیل شود : من کان عدواً للّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال... (قرآن 2/98).
رنگ جبریل است تیغش را بلی
بر زبانش وحی از آن آمد برزم.خاقانی.
سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است.اوحدی.
بارگی از شهپر...
رنگ جبریل است تیغش را بلی
بر زبانش وحی از آن آمد برزم.خاقانی.
سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است.اوحدی.
بارگی از شهپر...
جبریل
[ ] (اِخ) ابن الاوانی الاربلی ملقب بشجاع. معاصر ابن خلکان است. وی مغنی و از مردم اربل بوده و در اواخر مائهء ششم و اوایل مائهء هفتم میزیسته است. (تاریخ ابن خلکان ص109 س 14).
جبریل
[جِ] (اِخ) ابن بختیشوع. همان جبرائیل بن بختیشوع است. رجوع به جبرائیل شود.
جبریل
[ ] (اِخ) ابن حسن بن عثمان بن محمودبن عثمان الکنجاوی. وی کتاب «مقدمه» ابی للیث را شرح کرده و آنرا «کتاب التقدمه فی شرح المقدمه» نامیده است. (کشف الظنون).