جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جبرائیل: (تعداد کل: 9)
جبرائیل
[جَ] (ع اِ) یعنی بندهء خدای عزوجل. (از منتهی الارب). مرد خدا. (قاموس کتاب مقدس). پیک خدای عزوجل.
جبرائیل
[جَ] (اِخ) نام فرشتهء وحی. (منتهی الارب). امین وحی. روح الامین. روح القدس. ناموس اکبر. جبرول. (یادداشت مؤلف). جبرائل. در قاموس کتاب مقدس چنین آمده: فرشته ای است که زکریا را بولادت یحیی و مریم را بولادت عیسی بشارت داد و همان است که در ایام سابق به دانیال نبی...
جبرائیل
[جِ] (اِخ) دهی از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار است. و در 48 هزارگزی جنوب خاوری بیجار و هشت هزارگزی خاور شوسهء بیجار به همدان واقع شده و محلی است تپه ماهور و سردسیر. سکنهء آن 650 تن باشد، و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات،...
جبرائیل
[جَ] (اِخ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بسیاری در طب دارد و بجای پدر خود بختیشوع بریاست پزشکانی که در خدمت خلیفه بودند منصوب شد. مردم جندیشابور از...
جبرائیل
[جِ] (اِخ) ابن بطرس بن القلاعی. او راست: 1 - مقالات فی التعالیم المسیحیه. 2 - الحق القانونی المارونی. 3 - کتاب فی اسرارالبیعه. 4 - ناموس کنیسه رومیه. 5 - تاریخ. وی بسال 922 ه . ق. / 1516 م. درگذشت. (از معجم المؤلفین).
جبرائیل
[جِ] (اِخ) ابن عبیدالله یا عبدالله بن بختیشوع بن جبرائیل یکی دیگر از طبیبان عالیقدر خاندان بختیشوع است. پدر وی از متصوفان بود و وقتی المقتدر بخلافت رسید او را از خاصان درگاه خود ساخت و مدتی در این سمت بود سپس درگذشت و پسر خود جبرائیل و دختری را...
جبرائیل
[ ] (اِخ) زین الباسلی المخلصی (الخوری). مدرس عربی در مدرسهء بطریرکیه بیروت بود. او راست: الفوز بالارب فی قواعد لغه العرب که در 1887 م. در مطبعهء بیروت بچاپ رسیده است. (معجم المطبوعات).
جبرائیل
[ ] (اِخ) سلیمان جبور. مؤلف کتاب «ابن ربه و عقده» وی معتقد است که فصل «فضائل بیت المقدس» از عقدالفرید جلد هفتم از قسمتهایی است که بعد از مرگ مؤلف بر کتاب افزوده شده است و بر این معنی دلیلهایی اقامه کرده که بنظر صحیح میرسد. (از ذیل عقدالفرید...
جبرائیل
[ ] (اِخ) شیخ امین الدین. پدر شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحاق که یکی از عرفای مشهور عهد الجایتو است، میباشد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص508).