جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جاوی: (تعداد کل: 8)
جاوی
(اِخ) نام ولایتی است: درخت عود در مواضعی باشد مثل ولایت سیلان و جاوه و جاوی که غیر جاوه است. (از فلاحت نامه). در الموسوعه العربیه «جاوی» همان جاوه است.
جاوی
(اِ) زعفران. (تحفهء حکیم مؤمن).
جاوی
(ص نسبی) منسوب بجاوه: لبان جاوی(1)، بخور جاوی. و آن عطر یا اسانسی است که از سوماترا میاورند و چون عرب سوماترا را جاوه گوید این گیاه را بنسبت به آن جاوی خواند و بهترین و سفیدترین قسم آن در سوماترا بدست می آید. (از دزی). عسل اللبنی. میعه. لبان...
جاوی
(ص نسبی) منسوب به جاوه. رجوع به جاوه شود.
جاوی
(اِخ) محمد بن قاضی محمد بن یاسر مکنی به ابوحامد و ملقب به جاوی. او راست: السلسل المدخل. (از معجم المطبوعات).
جاوی
(اِخ) احمد خطیب بن عبداللطیف المنکابادی ملقب به خطیب الجاوی. او راست: 1 - الجواهر النقیه فی الاعمال الحسبیه. که در سال 1309 ه .ق . با «رساله الماردینی فی العمل المربع المجیب بها» در حاشیهء آن در مطبعه المیمنیه بطبع رسیده است. 2 - الداعی المسموع فی الرد علی...
جاوی
(اِخ) عبدالقدوس التوبانی. او راست:
1 - رساله تسمی سفینه النجاه. که در اصول دین و نماز است. 2 - رساله فی العقائد، که هر دو کتاب در یک مجموعه در مطبعهء وهبیه بسال 1292 ه .ق . بطبع رسیده است. (از معجم المطبوعات).
1 - رساله تسمی سفینه النجاه. که در اصول دین و نماز است. 2 - رساله فی العقائد، که هر دو کتاب در یک مجموعه در مطبعهء وهبیه بسال 1292 ه .ق . بطبع رسیده است. (از معجم المطبوعات).